دل نوشته

ساخت وبلاگ
ما که این همه برای عشق   آه و ناله ی دروغ می کنیم   راستی چرا؟!...   در رثای بی شمار عاشقان   که بی دریغ...   خون خویش را نثار عشق می کنند   از نثار یک دریغ هم   دریغ می کنیم؟   قیصر امین پور دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : عشق بی دروغ, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:35

دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم امروز ، او ما را ... فردا ؟     دیشب دوباره گویا خودم را در خواب دیدم : در آسمان پر می کشیدم و لا به لای ابرها پرواز می کردم و صبح چون از جا پریدم در رختخوابم یک مشت پر دیدم یک مشت پر ، گرم و پراکنده پایین بالش در رختخواب من نفس میزد آنگاه با خمیازه ای ناباورانه بر شانه های خسته ام دستی کشیدم برشانه هایم انگار جای خالی چیزی ... چیزی شبیه بال احساس می کردم هر دو متن از قیصر امین پور دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : بازی زندگی,بازی زندگی مجازی,بازی زندگی دوم,بازی زندگی باربی,بازی زندگی جدید سارا,بازی زندگی کانوی,بازی زندگی جدید امپراطور,بازی زندگی مجازی آنلاین,بازی زندگی مجازی برای اندروید,بازی زندگی مجازی برای کامپیوتر, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:35

بهترین یاد مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار  تاکه تنهاییت از دیدن من جا بخورد  وبفهمد که دل من باتوست   درهمین یک قدمی.................   چقدر این دوست داشتن های بی دلیل…خوب است مثل همین باران بی سوال که هی می بارد که هی  آرام و شمرده شمرده می بارد دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : درهمین یک قدمی, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:35

تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی.. اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!   آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..   پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی! هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم! اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..   ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار! هشدار! که آرامش ما را نخراشی..     "علیرضا بدیع" دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی,تو ماهی و من ماهی این برکه,تو ماهی و من متن,تو ماهی و من ماهی برکه کاشی,تو ماهی و من امیرحسین, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:35

تو با قلبِ ویرانه‌ی من چه کردی؟ ببین عشقِ دیوانه‌ی من چه کردی در ابریشمِ عادت، آسوده بودم تو با حالِ پروانه‌ی من چه کردی ننوشیده از جامِ چشمِ تو مستم خُمار است میخانه‌ی من، چه کردی؟ مگر لایقِ تکیه دادن نبودم؟ تو با حسرتِ شانه‌ی من چه کردی؟ مرا خسته کردی و خود خسته رفتی سفر کرده! با خانه‌ی من چه کردی؟ جهانِ من از گریه‌ات خیسِ باران تو با سقفِ کاشانه‌ی من چه کردی؟ شاعر: افشین یداللهی دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : تو با حال پروانه من چه کردی؟, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:35

من فکر می‌کنم   هرگز نبوده قلبِ من                        اینگونه                               گرم و سُرخ: احساس می‌کنم در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای چندین هزار چشمه‌ی خورشید                                     در دلممی‌جوشد از یقین؛ احساس می‌کنم در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس چندین هزار جنگلِ شاداب                               ناگهان می‌روید از زمین.   آه ای یقینِ گم‌شده، ای ماهیِ گریز در برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو! من آبگیرِ صافی‌ام، اینک! به سِحرِ عشق؛ از برکه‌های آینه راهی به من بجو!   ...........                          دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : آه ای یقین گمشده,آه اي يقين گمشده,آه ای یقین گمشده بازت نمی نهم, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 153 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:35

گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود وان چنان پای گرفتست که مشکل برود دلی از سنگ بباید به سر راه وداع تا تحمل کند آن روز که محمل برود چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم که اگر راه دهم قافله بر گل برود ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود سهل بود آن که به شمشیر عتابم می‌کشت قتل صاحب نظر آنست که قاتل برود نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود گر ه دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : ارزش وصل نداند مگر آزرده هجر,ارزش وصل نداند مگر آزرده ی هجر, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:35

گرگ هر شب به شکار می رفت و بی آنکه چیزی شکار کند ، باز می گشت ... شبی گرگ را ناراحت دیدم ... با لاشه ی یک آهو در دهان به گله آمد ! گرگ های گله شاد از این شکار او . پرسیدند : چرا ناراحتی گرگ ؟!!! گفت : شبی در سیاهی بیابان چشمانش را دیدم ؛ دلم را ربود ! هرشب به خواست پایم که نه ، به تمنای دلم می رفتم تا تماشایش کنم ... امشب محو او بودم که شنیدم صدای سگان ولگرد را ؛ دویدم ... پریدم ... زیر گلویش را گرفتم و دریدمش !!! آنچنان دوستش داشتم که نمیخواستم " سهم دلم " نصیب " سگان ولگرد " شود ... دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : گرگ و آهو,عکس گرگ و آهو,گرگ آهو,اس ام اس گرگ و آهو, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:34

شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،   خاطراتت را،   نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت…   در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،   زمین میخوری…   زخم بر میداری…   و درد میکشی…   نه از بی مهری کسی دلگیر شو … نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم…   به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟   شاید … روزی … ساعتی … آرزوی نداشتنش را میکردی…   تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار …   هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد …   در آینده لبخند بزن…   این همان جایی است که باید باشی!   هیج کس تو نخواهد شد    آرامش سهم توست … دل نوشته ...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : آرامش سهم توست, نویسنده : 2najvaye682 بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 14:34